شاهنامه

از پای دار تا بام هنر
محسن ده‌مسته که به‌دلیل تصادف و مرگ یک پیرزن رهگذر زندانی شده‌ بود، برای رهایی از زندان و پرداخت دیه فرد فوت‌شده، مرتکب اشتباه دیگری می‌شود و هنگامی که تحت اغفال دوستان ناباب در حال حمل مواد مخدر است او را دستگیر می‌کنند و به همین جرم 18سال از بهترین سال‌های جوانی خود را در حبس می‌گذراند. در روزهای تنهایی و بیکاری زندان با صنایع و هنرهای دستی آشنا می‌شود و بعد از پایان دوران محکومیتش به‌عنوان یک هنرمند قابل در هنرکده و صنایع‌دستی مجموعه تاریخی هارونیه مشغول به کار می‌شود. داستان زندگی او مانند یک کتاب داستان است که شروعی تلخ و پایانی شیرین و باز دارد.
درخشش داستان‌های نوجوان محله جاهدشهر در استان
پریناز متولد 1389 است. مادرش دانش‌آموخته رشته کتابداری است و به‌واسطه شغلش پریناز را هر روز به کتابخانه می‌بَرد. او از کودکی با مجموعه‌ای از کتاب‌های کودک، پادکست‌ها و بازی‌های کودکانه بزرگ شده است که هر کدام از آن‌ها در توسعه استعدادها و شکوفایی خلاقیت پریناز نقش بسزایی داشته‌اند. او می‌گوید: نوشتن به من احساس آرامش می‌دهد. وقتی داستان می‌نویسم از خودم راضی هستم.
اژدهای تخریب بر سر شکوه اژدرکوه
چند سالی می شود که این کوه اسطوره ای دارد فرو می ریزد و همراه با خود، میراث هزاران ساله ایرانیان، رزق و روزی فارمدیان، پاتوق کوه نوردی خراسانیان و... را می برد. معدن کاران، نفس مردم فارمد را بند آورده و خواب و آرامش را از آنان ربوده اند. آنان برای برداشت آهک، تخریب را از بخشی از کوه که به «دُم اژدها» معروف است، شروع کرده اند. دینامیت هاشان را بر رگه های سرخ رنگی که نشانه خون اژدهاست، فرود می آورند و هم زمان چندین و چند زخم به پیکر تاریخ، گردشگری، محیط زیست، منابع طبیعی، اشتغال روستایی، ورزش کوه نوردی و... می زنند. آن هم تنها به بهای برداشت آهکی که به خاطر میل ترکیبی شدیدش با فلزات، حتی دیگر در صنعت ساختمان سازی هم کاربردی ندارد و فقط برای زیرسازی جاده ها از آن استفاده می شود.
بازار رنگارنگ بلوچ‌ها در جمعه‌بازار شاهنامه
مهدی ریزآبادی از فروشندگان جمعه‌بازار می‌گوید: ایجاد مکان ثابت با زیرساخت مناسب، نیاز اصلی جمعه‌بازار بولوار شاهنامه و هر روزبازار دیگری است. مشکل مهم در این زمینه، موضوع مالکیت زمین روزبازارهای مشهد است که سبب شده محل برپایی این بازارها اغلب مقطعی باشد و امکان ایجاد زیرساخت‌های لازم مثل نمازخانه، پارکینگ و سرویس بهداشتی نباشد. ما 3هفته گذشته در پارک جلوخان بوده‌ایم، این هفته در حاشیه بولوار شاهنامه هستیم و می‌گویند هفته آینده به توس63 منتقل می‌شویم.
پیشتازی علیرضا در نقاشی
علیرضا رسولی پور متولد سال1391 است و ساکن و بزرگ‌شده محله طلاب؛ پسری بانمک و دل‌نشین که امسال پایه سوم تحصیلی را شروع می‌کند. هم نقاش سیاه‌قلم است، هم خط خوبی دارد و هم عاشق دنیای ادبیات است. به قول مادرش در وقت‌های فراغتش روایت ضحاک را نقالی و یا در مسجد فقیه سبزواری مکبری می‌کند.
در هم تنیدگی پارچه‌و بوم
تا وقتی بچه هستی نقاشی فقط یک تفریح است، یک سرگرمی دلنشین که با یک بسته مدادرنگی 12رنگ در دفتر نقاشی می‌کشی و فردا از معلم نقاشی انتظار به‌به و چه‌چه و نمره20 داری. اما حالا و بعد از 15سال گذران زندگی در حوزه هنر، می‌توانم بگویم نقاشی کردن را عین زندگی کردن لمس کرده‌ام، نقاشی برای من همانند راه رفتن، نفس کشیدن، غذاخوردن و کارکردن در زندگی جریان دارد و با من در حرکت است.
مردم؛ حافظان شاهنامه بودند
از همان زمانی که با اعداد و ارقام آشنا می‌شد، با شعر و شاعری هم در خلوت خودش سر‌کرد تا جایی که اولین کتاب شعرش را در نوزده سالگی چاپ کرد. خانواده‌اش چندان موافق نبودند و بیشتر نگران آینده‌اش. حرفشان پر بیراه هم نبود. چنانکه سعید قربانی بعد از دانشگاه مجبور شد برای یافتن شغلی هم که شده دوباره به سراغ اعداد و ارقام برود. یک دوره ارشد حسابداری خواند، شغلی از این طریق پیدا کرد و بعد دوباره برگشت به ادبیات. او اکنون دانشجوی دکترای ادبیات فارسی در گرایش ادبیات حماسی است و شغلش هم مرتبط با همین رشته است.